کنسرت گروه دستان و همایون شجریان( شب دوم)
آقای متبسم بی شک یکی از تاثیر گذارترین موسیقی دانان در نسل جوان هستند چرا که در جوانی با نشاط خویش تحولی در صدا دهی و فرم در موسیقی ایرانی بوجود آوردند ... بامداد را یکی از زیباترین و پر کارترین اثر ایشان می دانم که جای پای ایشان را در موسیقی ایرانی برای همیشه ماندگار کرد.
صدا دهی ی ِ رنگ آمیزی شده توسط رنگ های مختلف سازها (که بعضن استفاده های نوین از ظرفیت ساز های موسیقی ایرانی ست) و از طرفی نظافت و دوری از شلوغ کاری گروه صدای دلنشینی به ارمغان آورد.
فرم درخشان و کم نقص همراه با همان صدا دهی بعضن فانتزی گروه بسیار کمک کرد تا شنونده تا انتها از قطعه بیرون نیافتد.
بار ملودی های ناب را صدا دهی، فرم و تنظیم قطعات بدوش می کشیدند ... می خواهم بگویم اگر از کنسرتی انتظار بالایی داشتم در آفرینش ملودی ، این گروه بود اما... تکرار آقای متبسم را نیز شاهد بودم که کمی غمگینم کرد. ملودی ها توسط تنظیم به فضا سازی می انجامید یا زیاده به پاساژکه در کار های جناب فرج پوری بیشتر به چشم می آمد.
نوازندگی درخشان آقای متبسم و فلاژوله های نمکین و گرفته های رنگین ایشان دل ربا بود ... که لبخند بر خودشان نیز می آورد... عجب تار نوازی شفاف و روشن با حرکات بسیار کم و اضافه ی پنجه را شاهد بودیم.
آقای پژمان حدادی بی شک بار بسیاری از جذابیت کنسرت را بدوش می کشیدند ... تکنیک و صدا دهی خوب ساز ایشان گوش نواز بود. هر چند که دو نوازی تمبک و کوزه بیش از حوصله این کنسرت رفت...
تصنیف دوم و ده تایی، با مدعی نگویید آقای فرج پوری ریتم نشاط آوری داشت اما بی ادعا بگویم ;) در بیت های میانی و انتهایی هنوز نیاز به کار دارد فرمش ...اما حرف های نویی داشت.
اما آوازها:
نیازی به مبالغه گویی نیست که آقای همایون شجریان یکی از بهترین گزینه ها برای چنین اجرا هایی ست
اجرا های ریتمیک درست ، ورود و خروج ها و با احساس خواندن تکرار ها و متفاوت خواندنشان تصنیف ها را شنیدنی کرده بود.
اما چند نکته که در صدای ایشان دیدم بخش بم صدای ایشان یعنی از سل بم به پایین کاملن نا کار آمد کاملن فالش بود و سماجت آهنگساز (به خصوص آقای فرج پوری) برایم جای تعجب بود. آقای همایون تمام تلاش شان را کردند که بتوانند خوب اجرا کنند ولی... نکته دیگر از دو تا فا ایشان که جای اصلی یک خواننده تنور است دچار یک خش نامطبوع شده است که ژوست و تمیز خواندن آقای همایون باعث شد که آن خش صدا زیاد به چشم ِگوش عام نمی آمد. نمی دانم شاید کمی صدا سر حال نبود یا مراقبت ویژه از صدا به عمل نیامده بود... واقعن خواندن کاریست بسیار دشوار...
بخش های آوازی ( یا دست کم اکثرشان) به نظر انجام وظیفه می آمدند که این احساس به من دست داد که مثل یک سنت باید خواند ... کمتر یگانگی مجری را با اثری که می خواند دیدم...اما یادم می آید یکی دو تاشان از 6 آواز خوانده شده بد نبود...
از سل میانه به بالا بی نظیر می خوانند و تمیز و کلمات نیز خورده نمی شوند که جای تحسین بسیار...
همخوانی ها در زهی عشق بسیار بد صدا بود و صدای دلنشین گروه را بر هم می زد ... اصلن تصنیف خوبی نبود در سطح کارهای آقای متبسم نبود( این یک نظر شخصی ست!) ... زهی عشق اردشیر کامکار را شنیده اید؟
صدابرداری در کل قابل قبول بود اما رورب(reverb) بیش از حد گروه ( در حد کارهای بازاری و پاپ بالا بود) که برای گرم تر کردن صدای گروه و خواننده بود از طرفی تواضح کلمات و صدای گروه کم می کرد از طرفی باعث خسته شدن گوش می شد بر خلاف آنچه عامه تصور می کنند که reverb ار خسته نشدن گوش مخاطب جلو گیری می کند... علت آن این است که صدای هوم دار دائمی تا انتها برای کنسرت های جدی که شنونده با تمام توان تا آخر می خواهد گوش بسپارد ، ملال گوش را به همراه دارد بدون این که شنونده متوجه شود این خستگی وگاهی سر درد ناشی از چیست؟
فکر می کنم همین موضوع باعث شده بود که واژه "تنگی عصر" در تصنیف "قیژک کولی" بسیار سخت شنیده شود ... شاید هم خواننده کمی واضح عصر را ادا نمی کرد...
صدای کوزه خوب نگرفته شده بود که به نظرم از جای قرار گرفتن میکرفن این ساز بود نه صداهای باس نه صداهای انگشت روی کوزه و عملن بود و نبودش در جاهایی دیگر مهم نبود. اما هنوز این ساز برای بسیاری تازگی دارد و شوق برانگیز است... اما صدای تمبک حرف نداشت و دف می توانست بهتر باشد...
در اجرای در خواستی که مرغ سحر بود نتوانستم جلوی خندهایم را بگیرم این بار اما همه آخری را که وطن بود می خواستند اما با یک فریاد به نظر نمایشی که مرغ سحر را در خواست کرد... هر چند اسب پیشکش را که دندانهایش را نمی شمرند.
و یک حسرت کوچک: اگر آقای کلهر چون گذشته دور در کنار این گروه می بود چه می شد؟