اطلاعیه شماره یک کارگاه اینترنتی موسیقی ایرانی



اطلاعیه شماره یک کارگاه اینترنتی موسیقی ایرانی
1- دوستانی که تمایل دارند در کارگاه شرکت کنند می بایستی بصورت کتبی تمایل خود را یا به صورت کامنت یا ایمیل این صفحه یا از طریق ایمیل هایی که در اختیارشان قرار داده شده ابراز کنند. تا فرم ثبت نام از همان طریق برایشان فرستاده شود.
www.facebook.com/abousaeid.marzaei
sepidarmusic.com@gmail.com
2- سپاس از آن دسته دوستانی که چه با ایمیل چه از طریق پیام فیسبوک ابراز تمایل کرده اند. برایشان فرم ثبت نام به فیسبوک یا ایمیلشان فرستاده شده است. اگر هنوز دریافت نکرده اند ، یادآوری کنند تا برایشان فرستاده شود.
3- به دلیل پرسش مکرر برخی دوستان دوباره ذکر می شود که کارگاه به دلایل پیشبرد هنری و خصایص معنوی و درونی در موسیقی ایرانی کاملا رایگان برگزار خواهد شد. و تا انجا که در توانمان هست با همکاری هم در پیشبرد این هدف می کوشیم.
با مهر
ابوسعید مرضایی

ایران

حماسه ای برای ایران ! هر چند می بایست زودتر از این ، که مناسبتی نیز داشت برای شما عزیزان می گذاشتم، اما داغ زلزله آذربایجان که همچنان بر دلمان هست، دلی نگذاشت برایم. باری یک اثر حماسی و وطنی که شاید کمی هم بتواند خون را در رگ احساسمان بدواند، خالی از لطف نباشد . از سویی آنچه بدان سخت نیازمندیم توان و نای دو چندان است برای زیستن در این وطن!
برای آگاهی شما مخاطبین عزیز می گویم: در ذات آثار حماسی و وطنی کمی اغراق شاید به چشم بخورد و به گوش بیاید. این بدان معنی نیست که مروج افراط در عمل باشد یا منکر آمال صلح جویی صاحب اثر. بلکه هدفش بر انگیختن شور و شوق هست. جایی که حکیم فردوسی می سراید : "چو ایران نباشد تن من مباد ، بدین بوم و بر زنده یک تن مباد" ، بی شک نادیده انگاشتن ملت ها و تنوع فرهنگی و ... نیست بلکه آن را در یک بستر فرم حماسی بیان می کند ، که لازمه این آثارند و از این دست نمونه ها بسیار ... بی گمان تفاوت هست با آثار فلسفی و مطالب دیگر...
امید که جایی در دلتان باز کند:

زلزله و انسانیت

زلزله جانکاه هست وقتی که بسیاری از انسان های سرزمینت در رنجند

چه کاری از دست هنرمند بر می آید برایشان در این روزهای سخت .../ چه  کاری می توان کرد / سوگواری و زخمه زدن بر سیم چه سودی برای آنها دارد که به سیم ما نیازمند ترند اکنون...

نتوانستم سازی بنوازم بس که غمگین بودم و از حواشی بعد آن دل چرکین... اما به وقت دلانه ها سریز و سر شار از دردخواهد آمد  که چه رفته است بر مردم سرزمینم.

//////////////////////////////////////////////////////////////////////

آلبوم های سپیدار موسیقی برای پخش به شرکت ایران گام سپرده شد / بسیاری از مخاطبین و دوستان از نحوه پخش گله داشتند و نتوانستند در این سالها به راحتی  تهیه کنند. اما از این به بعد و با تلاش دوستان در ایران گام در سراسر ایران به آنها دسترسی خواهید داشت.

آنچه که ازآلبوم های سپیدار موسیقی منتشر شده است :

خنیاگران (موسیقی : ابوسعید مرضایی/ محمد هاشم احمدوند)

بی صدف دردانه باش( موسیقی: ابوسعید مرضایی/ آرش زنگنه/ بامداد فلاحتی)

دگر باره بشوریدم( دکلمه دکتر نیک نفس از اشعار مولانا/ سه تار کیارش سنجرانی)

آسمان رقص( تکنوازی تنبک عرفان ناظم زاده)

و

خاک ( سه تار:ابوسعید مرضایی/ تنبک و کوبه ای: فربد یداللهی)

 ////////////////////////////////////////////////////////////////////////////

 پیشکش به تمامی دوستانی که دل شکسته اند از این همه... :

http://www.youtube.com/watch?v=G36C-rky6Io

بی هیچ لبخندی...

بی هیچ لبخندی...

از آنچه بر ما می رود آگاهیم!؟

استاد حسن کسایی فخر و دردانه هنر ایران زمین شبانه به خاک سپرده شد!

خاک آلبوم برگزیده بی کلام سال!

دو خبر سبب شد که پست آخر سال ۹۰ را بنویسم

هر دو مربوط به خاک! ، یکی مسرورم کرد ودیگری بسیار محزون، هر دو در یک روز!

-آلبوم سه تارنوازی ام‌، "خاک" به انتخاب شبکه سینمایی ایران ، آلبوم برگزیده بی کلام سال شد! که این خبر را می توانید از سایتhttp://cinemapress.ir دنبال کنید...

و دیگر:

-استاد جلال ذوالفنون پیر سه تار نوازی در گذشت.  خبری که همگان دارند اما آنچه مرا بر آن وا داشت تا بنگارم ، یکی  اهمیت زنده یاد ذوالفنون در موسیقی ایرانی و دیگر  خاطراتم از استاد است.

شک ندارم آلبوم تک نوازی "پرند " جلال ذوالفنون نقطه درخشان و تکرار نشدنی هم برای سه تار نوازی هم برای نوازندگی ایشان بود، با "پرند" سبکی از نواختن در سه تار پایه گذاری شد.

اگر از آلبوم گل صدبرگ و آتش در نیستان که بسیار به مذاق عامه هم خوش آمد نگفتم، به خاطر این است که از منظر نوازندگی و هنر جلال ذوالفنون چیزی بیشتر از پرند نبود... اما از جهت کار گروهی و همکاری با صدای استاد شهرام ناظری و اقبال عمومی و  شناساندن ذوالفنون به مخاطبان عام موسیقی ایرانی حرف دیگرست، و این دو آلبوم نقش فراوانی در زندگی استاد داشت

بطور خلاصه می گویم شاخصه های هنر سه تار نوازی جلال ذوالفنون یکی در مضراب ایشان آشکار بود و دیگر در پنجه!

-نواخت مضراب زنده یاد ذوالفنون دو ویژگی بارز داشت: ۱-بیرون کشیدن صدایی شفاف و زلال از تک سیم ساز.   روی این نواخت متبحر بود و بسیار همت گماشته بود تا رسیده بود . ۲- استفاده از تکنیک ریز روی واخوان های سیم دوم و بم که برای آن دوره از سه تار نوازی، نو بود و دلفریب! هم زمان با گردشت ملودی با پنجه، مضراب در فواصل زمانی ایجاد شده با نواخت ریز روی دیگر سیم ها فضای هارمونیک ایجاد می کرد.

- اینکه پنجه ایشان تفاوت داشت و بیشتر بر روی تکنیک هایی در طول دسته بود تا عرض شاید مربوط می شود به آشنایی ایشان با ساز ویولن و تار ...

 اما خاطراتم با استاد ذوالفنون به بخشی به دوره نوجوانی باز می گردد و بخشی دیگر به ضبط آلبوم "سیم آخر" ایشان  بر می گردد.

در سال های نوجوانی شنیدن ساز چند لایه ذوالفنون مرا بسیار به خود مشغول کرد، آن سالها بیشتر با خودم و ساز کلانجار می رفتم  تا تکنیکی یا مشکلی اگر در ساز داشتم حل کنم. کمتر از هنر آموزی یا استادی کمک می گرفتم... اما نشد، عبادی و هرمزی را تا حدودی درک کرده بودم اما ذوالفنون برایم عجیب بود، یادم نیست اما با چند دیدار با استاد و شا گردانش در محضر ایشان و منزل پدرم گرفتم استاد چه می کنند... برای خود ایشان بود تکنیک چیز جدا از احساس نیست ،ابزاریست که هنرمند می کوشد برای بیان جوشش های  خویش به دست آورد. حالا هر هنرمند برای خویش این سیر و سلوک و تلاش بی وقفه را دارد تا سر منزل مقصود. استاد جلال ذوالفنون بی شک پیروز بود و ارمغان زیبایی برای موسیقی ایرانی به جا گذاشت. گذشت و راه من جدا شد و پی جستن خویش در نوازندگی رفتم...

استاد ذوالفنون اینچنین در ذهن من حضور داشت تا چهار سال پیش که پیشنهاد ضبط و تدوین نهایی آلبوم سیم آخر استاد به من داده شد و آن شب های ضبط با استاد خاطراتی را برایم ماندگار کرد، روحیه طنز و سادگی و بی ریایی و مهر و محبتی که بی دریغ در آن شبها به ما هدیه داد  که بعید است در خلوت خویش صدایی زیر ایشان و خندهای نابشان را با قطره اشکی و لبخندی به یاد نیاورم.

بهاری و جاودان یاد و نامش!

‎خاک منتشر شد!


درباره اثر به قلم آقای میرعلینقی:

... و خاک، خاک پذیر
نده، اشارتی است به آرامش
این مجموعه سلسله وصف هایی گسترده از یک عنصر بسیط است: خاک، که مادر، ماوا، سفره رویشِ برکت ها، حافظه ناخودآگاه اقلیمی و بالاخره واپسین قرارگاه ماست. از سویی دیگر، این مجموعه، معرفِ دنیایِ موسیقیِ شخصیِ "ابوسعید مرضایی" نیز هست، و میزانِ توفیق او را در دستیابی به عمقِ هرکدام از این راه هایِ بیانِ هنری ، باز می نمایاند: تک نوازی (آزاد یا مقید)، آهنگسازی، گروه نوازی و سرانجام، فضا سازیِ مربوط به هرکدام از این قطعات که با نگاهی عاشقانه، تجلیِ موسیقی را در هر کدام از این راه ها جست و جو می کند و اجرای عالی آن، مثال هوش ربایی است از وحدتِ انسان و ساز.
بری از تکنیک نمایی، دوری گرفتن از پیمودنِ راه های بارها کوبیده شده توسط دیگران، و بالاخره، به جست و جوی خویشتنی تازه از درون خویش برآمدن، در حالیکه ارتباطِ ژرف و لطیف با ریشه هایِ قدیمی همچنان برقرار است. هنرِ سه تار نوازی "ابوسعید مرضایی"، با گذر از مرحله دشوار جذب تکنیک های متعدد و رسیدن به مرزهایی که مهارت های فنی را با لطافت اجرا پنهان می کند، نمونه ای قابل اعتماد برای چنین جست و جو و چنان منظری است.

...طرح های نو و تکنیک هایِ درخشانِ "فربد یداللهی" و نواخت بک و تم هایِ ممتد دست چپ و راست و تعویض آنها، شاید به گوش های غیر حرفه ای آشکار نیاید، ولی برای ، واردان به فن، قابل شناسایی و شایسته تحسین است.

آلبوم "خاک" دو بخش دارد: 1. تک نوازی ها همراه با یک ساز کوبه ای 2. همنوازی هایی که با ذهنیتِ آهنگسازی، ساخته و پرداخته شده اند. و گاه با دو یا سه ، سه تار و یا بم تار اجرا می شوند...

آلبوم "خاک"

نه این برف را و نه این سرما را سر باز ایستادن نیست...

 کمی به زیر پایمان که بنگریم؛ به خاک… 

 در می یابیم که مجال بی رحمانه اندک است و... دلانه ها را بایستی به ثمر نشاند.

آلبوم "خاک" مجموعه ای است از بداهه نوازی هایم و طرح هایی برای سه تار ، که ضبط آن مراحل پایانی اش را طی می کند. هنرمند نازنین و ارجمند جناب آقای فربد یداللهی سازهای کوبه ای این آلبوم را در نهایت سلیقه ،همدلی و صبوری نواخته اند...  امیدوارم که "خاک" به همراه تان، زمستان را بدرقه کند و با این آلبوم به استقبال بهار برویم، اگر که، کارهای اداری و مجوز طبق روال پیش رود. بیشتر از این را می گذارم بعد از انتشار و  می سپارم به گوش هوش مخاطبین آثارم...

طالع اگر مدد دهد، دامنش آورم به کف

گر بکشم زهی طرب، ور بکُشد زهی شرف

طرْف کَرَم ز کس نبست این دل پرامید من

گر چه سخن همی‌برد قصهٔ من به هر طَرَف

من به خیال زاهدی گوشه نشین و طُرفه آنک

مُغبچه‌ای ز هر طرف می‌زندم به چنگ و دف

                                                                                                                       (حافظ)  بخشی از آلبوم خاک را می توانید از این لینک دانلود کنید :  http://www.sepidarmusic.com/music/khak.wmv
                                                                                                                                                                                                              

 

سرما اگر غلاف کند تازیانه را

 

این امید از کجا می آید ، تو می دانی؟ اگر سر سال باشد و خوب! سرما خورده باشی و از تکاندنی های کار و کلبه ات ،کمر درد نفس گیری هم سراغت آمده باشد، اما امیدوار باشی،  این پرسش برای تو هم پیش می آید !؟ از کجا می آید این امید، دور و اطرافمان را هم که بی خبر نیستیم...دقایقی مانده بود به سال نو، رفتم طرحی ساز کنم  که حس و حال ثانیه های تحویل سال نو را بنوازم، مضراب آخر را که نواختم صدایی را از هدفون شنیدم ، دور، مثل توپ صدا کرد ، ... ای داد برای اولین بار در این 35 سال  بر سر سفره نبودم... پریدم بیرون ...حال عجیبی بود، ترجیح می دهم همان طرح را بگذارم ، هر چند بسیار فاصله دارد از پاکیزه نواختن و آنچه که  دوست دارم،  شما نیز بشنوید:

                            چهارمضراب بیات ترک  http://www.sepidarmusic.com/music/0043.mp3

باشد عیدانه من به دوستان نازنین!

سرما اگر غلاف کند تازیانه را

غرق شکوفه می کنی ای عشق خانه را (حسین منزوی)

خجسته سال نو!

کنسرت استاد شهرام ناظری (شاهنامه خوانی)  

 

هنر خار شد جادویی ارجمند...     ... به نیکی نرفتی سخن جز به راز

شهرام ناظری  در 21 اسفند 1389 در سالن میلاد نمایشگاه بین الملی ، هنرمندی بود که از خار ایام، پرده های امید و گلستان را به تصویر کشید. شور و شیرینی و صفای خوانش بی غل و غش، در کنار مضامینی نهانی و راز ورز گونه، با صدایی قابل ستایش و سر زنده و پاک و کوک، نشان داد که هنر آوازش را با عشق و مراقبت تعالی بخشیده است. آنچه که اشک شوق در چشمانمان آورد و آنچنان که خویش می خواند: هنر خار شد جادویی ارجمند... لیکن از خارستان روزگار با جادوی هنر و حنجره اش ما را شبی مهمان گلستان شور و مهربانی و امیدش کرد.

کنسرتی در سه بخش، بخش اول که ناظری با صدا و سه تار خویش، حلاج شفیعی کدکنی را که مهدی آذر سینا پیش تر ساخته بودند اجرا کردند... اجرای توانمندی بود که سه تار از شور استاد، گاه، جا می ماند.تحریر های پلکانی بالا رونده و پایین رونده نه تنها یکی از عناصر وحدت بخش حلاج ٬ که تمامی بخش ها بود. به هر حال برداشت خاص و نو آقای آذر سینا در تلفیق شعر و موسیقی هویدا بود .

بخش دوم ، گروه موسیقی مختصر و البته خوش لحن، که درخشانی کمانچه شروین مهاجر٬ تشخص صدای  گروه را حفظ می کرد.

به همراهی عود، تار و تنبک و دف سه قطعه را با خواننده اجرا کردند. یک ٬ مرا گویی چه سانی ،دو ٬ سوز و گداز که در آلبوم یادگار دوست به آهنگسازی روشن روان فکر کنم 20 25 سال پیش عرضه شده بود و سه ٬ قفل زندان که اثری تازه بود بر روی شعر مولانا با همان موتیف ملودی های معروف آقای ناظری و شورمندی ایشان.گویا طرحی بوده است از رضا قاسمی دوست داشتنی و نویسنده صاحب نام. این تصنیف با دورگردانی به ماهور و راست فضا را برای اجرای حلاج آماده می کرده... که گویا تشخیص استاد بر این بوده که حلاج اول برنامه اجرا شود  و البته به لحاظ فرم کنسرت منطقی تر هم بود.

 بخش سوم: به قول خود آقای ناظری و توضیح شان روی سن بهانه ای بوده است که ما شنونده شاهنامه خوانی باشیم. اصرار و وسواسی دارند جناب استاد روی این بخش که در شرح و کلامشان آشکارست.  مصرند که باب این کار را خویش نهاده و از اولین افرادیست که از سالیان پیش بر این کار صحه گذاشته٬   اما به هر دلیلی یا کاری یا مجوزی تا کنون به درازا کشیده... به قول کلام شیرین خودشان که با تشویق گرم حضار تایید شد: نمی خواهیم که شاه برگردد وقتی می گوییم شاهنامه خوانی...

ترکیب گروه تنبور با یک کمانچه ، عود و دیوان  و  ساز های  کوبه های به آهنگسازی آقای فرید الهامی و تدوین استاد. ترکیبی نو و خوش سلیقه بود که از عناصر مهم این اجرا که بسیار به چشم میامد توجه به دینامیک صدای گروه و فورته پیانو های مکرر و ریتم های متنوع و گاهی تداعی ریتم های جاز  و .... نمی توانم بگویم آهنگسازی و تلفیق ها آنچنان که باید درخشان و خوب بودند .آنچه اساسن بد جلوه می نمود گریز های بی دلیل عود بود هنگامی که٬ کار به این ساز سپرده می شد٬ ملودی های عربی یا ترکی که الگو گرفته از نوازندگان برجسته عود بود٬ جایش اینجا نبود. هر سخن جایی و هر نکته... شیرین بود ٬ اما نه برای کاری معنا مدار ٬ ذهن مخاطب را بسیار دور می کرد و تمرکز را از یکدستی ملودی ها می گرفت. اگر هم برای استراحت گوش مخاطب بود ٬ این راهش نیست. اما آری نشان دادند نوازنده توانایی هستند.  هر آنچه بود ناظری بسیار پر شور و معنا دار و دردمندانه از پس رساندن معنا بر آمد. داستان ضحاک و کاوه آهنگر...

مقامی بود. ربع پرده نداشت . سازهای تنبور هم البته این پرده ها را ندارند. اما ناظری به همراه ضرب  زورخانه ای  در بخشی که لازم بود از کرن در دانگ چهارگاه استفاده کردند٬ .که این لحظات ِ کنسرت بسیار هم خوش درخشید.

و در نهایت برای بیز  ناظری با گروه بخش اولش٬ آتش در نیستان را بار دیگر بر دیدگانمان نشاندند.

صدابرداری تمیزی بود٬ پر حجم و خوش رورب و کمی نزدیک به کارهای پاپ. اما برای این اجرا و سالن مناسب به نظر میامد. صدای تنبور ها کمی مصنوعی جلوه داشت ٬ به نظر فرکانس های بالا ی این سازها را صدابردار بیش از حد کم کرده اند به قول معروف تو دماغی صدا می دادند.  صدابردار آقای رضا  فرهادی بودند. سن دلنشین و دیدنی بود و نور هم. ایستاده خواندن استاد ناظری نیز جذاب. نمی گنجد این شور و حال ٬ نشسته...

این کنسرت استاد شهرام ناظری، نوید تداوم  و امید آثاری به یادمندی دیگر بود. فرزند برومند ایران ٬که سنگین، دل در گرو این آب و خاک دارد.. همیشه سر زنده باشند و سایه شان بر سر موسیقی ایران زمین.  

 

 

برای عشق می خوانم

درباره بانو مرضیه آنچه بخواهم بنویسم ، بی اراده از حاشیه به متن است.

این تغییر موضع  ناگهانی یا دست کم غیر منتظره هنرمندان جا افتاده و سرد و گرم و کشیده روزگارمان حکایتی عجیب است برایم.

چگونه می شود هنرمندان بزرگی که می دانند هنرشان برای تمام اقشار است خویش را به گروه و حزبی خاص به طور علنی می سپارند، اعلام موضع خاص سیاسی اجتماعی می کنند... شاید من برای هنر ارزشی والاتر از این جدال ها قایلم که هنرمند خویش را محدود کند.

این بدان معنی نیست که منکر این باشم هر انسانی عقاید و آرا اجتماعی و سیاسی خویش را دارد، اما فکر می کنم عریان نمودن این عقاید به طور غیر هنری یا در زبان هنر و  بدون چند لایه بودن و رو گفتن مثل شعار می شود که یک روز سر می دهیم روز دیگر نه! به خصوص برای استوره ای به نام بانو مرضیه که به گفته خویش و به شهادت بسیاری از آثارش برای عشق خواند!

به هر حال بانو مرضیه به گروهی خاص پیوست و رفت! شاید رنجیدیم، اما حقیقت این است که دست کم کنسرتهای بسیار خوبی را از او دیدیم، دوباره صدا و هنرش و عشق را شنیدیم. دست کم به پای کسی نیافتاد، دست بوس کسی نرفت بل به افتخارش به کنسرتش آمدند  ایستادند و به هنر والایش ارج نهادند.

باری به نظر نگارنده او و هنرش آنچنان ریشه های عمیق دوانده در قلب هنر موسیقی ایرانی که حالا بعد از گذشت نیم قرن از آثار جاودانه او می توان به راحتی قضاوت کرد که، آرای سیاسی او زیر دشت سبز و زیبای هنر انسانی و گرانقدرش گم است.

در بزرگ داشت او همین جمله برای نسل امروز بس که: بعد از این همه سال و آمدن سبک و سیاق های آهنگسازی نوین و دگرگون شدن اندیشه های تنظیم ، هنوز خوانندگان نسل نو این مرز و بوم ، بازسازی آثاری که او به کمال  خوانده است را افتخار خویش می دانند. بی شک نحوه خوانش او و صدایش  یکی از دلایل ماندگاری آن آثار است. آثار یا حقی ، تجویدی ، محجوبی و مهندس همایون خرم .

بیشتر به متن بیاییم، صدای درخشان، وسعت صدایی، تسلط بر حنجره، تمرین و ممارست بسیار، احساس و تسلط بر آن، و تکنیک های خاص خویش، فورته و پیانو های بی نظیر در عین ژوست بودن صدا و در آخر در اختیار آهنگساز بودن و گوش سپاری به آنچه از او می خواهند از خصیصه های بارز این بانوی آواز ایرانی ست.

وقتی در کنسرت در آستانه هفتاد سالگی آنچنان مسلط خواند، دیگر باید دانست که صاحب هنرمند بزرگی بوده موسیقی ایرانی، با این لحاظ که شاید حدود بیست سال از کار حرفه ای به جبر زمانه دور مانده بود. اما دیدیم چگونه توانسته با عشقی که خویش می گوید این حنجره را آماده نگاه دارد، براستی به جز عشق چه می تواند باشد رمز جادوی صدایش..

باری ایشان را نیز از دست داده ایم ، با شرایطی هم که داریم نمی دانیم آینده آواز کلاسیک بانوان ایرانی چه می شود، صدایی مانده در گلو...؟ نمی دانم باید چه بگویم که پس و پیشمان بسته است اما با صدای بانو مرضیه، به روحانی ترین و لطیف ترین عوالمِ ،  ممکن در کمترین سنین،  قدم زده ام و انسانیت ، عشق ، مهربانی را ، خدا را و زندگی را جسته ام... حالا حرام و حلالش بماند برای کسانی که دلایلی که ما آنها را تجربه نمی کنیم می آورند برای این محدودیت.

سن و سال زیادی نداشتم که ردیف های هرمزی و تک نوازی های استاد عبادی را که می نواختم و از بر می کردم ، دفترچه ای داشتم که روی آن نوشته بودم مرضیه،  بسیاری از اشعاری که  ایشان خوانده بودند را نوشته بودم( می گذرم تنها در میان باغ و صحرا ...،ساغرم شکست و  و  و) طبق آنچه از ردیف می آموختم دسته بندی می کردم و انطباق می دادم با گوشه هایی که می شنیدم و نحوه استفاده از دستگاه ها را می شناختم با چه شوری ساعت ها و ساعت ها... صدای بانو بود دیگر!

این هاست آنچه که به ذهنم می رسید و دوست داشتم بنویسم در بزرگ داشت این بانوی بی بدیل هنر آواز ایران زمین. حضورش بی ذره ای اغراق همیشه در دلمان جاودان است

                                                        و

                                                                تنها صداست که می ماند...!؟

تحقیر موسیقی فاخر، تحقیر مخاطب

کنسرت سیمرغ

حمید متبسم، محمد رضا درویشی، همایون شجریان

شب دوم، 8 مرداد 1389 استادیوم تنیس ورزشگاه انقلاب

اجرا و کنسرت یعنی جایی که... کجا؟ بیرون، ورزشگاهی که خاک می خوری ،درون ، تکه های سیمانی که باید مراقب باشی که زمین نخوری و می بینی که می خورند... وراهرویی که  تمام  بخش تنفس منتظری که  بتوانی رد شوی تا آبی بنوشی...صندلی هایی فلزی در بخش ارزانتر و رنگ و رو رفته، و بخش گرانتر که چیزی دیده نمی شود و شیب زمین آنگونه است که به سختی می بینی و حتی برخی ترجیح می دهند در بخش ارزانتر که بالا تر است بنشینند با اینکه در بالای ورزشگاه حجم صدا افت بسیار دارد و همه این ها که کم مانده ...نکرده اند سن را یک متری بالا بیاورند و صندلی یا سن آراسته ای ، ...  این ها بودندکه خوش آمد می گفتند، چه مهمان نوازی تحقیر آمیزی... آن هم از این برگذار کنندهء با تجربه و این اسپانسر،  آقای محمد علی رفیعی و شرکت دل آواز که نام استاد شجریان را به دوش می کشد...

کنسرت های بسیاری به یادم می آید که سطح موسیقایی آنها به گرد این سیمرغ نمی رسید، اما بسیار آراسته بود و شایسته . کنسرتهایی خوبی که عباس کیارستمی ، محمد رضا هنرمند طراح سن آنها بودند و به یاد دارم که محمد رضا هنرمند خود صندلی به صندلی می نشست تا مبادا ابزار فیلم برداریش دید مخاطب را بگیرد... اما این جا ... با تمامی این ها کار گروه و هنرمند دوست داشتنی ،حمید متبسم ، قابل تقدیر است. طراح بروشور نیز رضا عابدینی بود که در کار خویش استاد است اما می توانست کتابچه داشته باشد این کنسرت پر و پیمان....

حرف بسیار است ، بگذریم ، رنجیدند مخاطبین ، رنجیدیم از این خوش آمد گویی به مردم،  اما موسیقی که آغاز شد ، خویش را به مهربانی ی ِ نغمه های خوش سپردیم و فراموش کردیم که ...

کنسرت در سه بخش بود، بخش اول قطعه ونوشه در شور re و اپرای سیمرغ در دو بخش چهارگاه و همایون  (بخش کوچکی واریاسیون به ماهور) و بخش دوم نوا

اجرای ونوشه کار دشواریست ، می توانم بگویم سال هاست که چنین اجرای خوبی را ندیده ایم... آرامش متبسم و حضور درویشی ...یک موسیقی فاخر با ارکستری ایرانی پر از ایده هایی که دست کم در دهه ۷۰ بسیار نو می نمود و براستی که اثر ماندگاریست...( راستش را بخواهی من آن متبسم  که امروز یاد گذشته خویش می کند و  ونوشه  که در  سال ۱۳۶۹  ساخته را  به روی سن می آورد بیشتر دوست دارم)

در بخش اپرا ،پرسش و پاسخ ساز ها و در هم تنیدنشان تا به تک صدایی رسیدنشان و هم آوا یک جمله را نواختن... چون ونوشه و چون آثار دیگرش به چشم می آمد. پایه هایی که به سنتور یا ساز های دیگر مضرابی محول شده بود عرصه جذابی بود برای ملودیهای کششی و خواننده که از شگردهای متبسم است.  اشعار و کلمات بیش تر از آن مبهم بود که علتش را به خاطر بافت موسیقایی بدانیم ،اما از طرفی  اساسن اپرای موسیقی مداری بود تا کلام محور... ملودی های اشعار نیز  آنچنان که موسیقی جذاب بود، نبودند، به هر حال کار نو ی بود و دلربایی های خاص خودش را داشت... صدا برداری و در هم بودن بخش کر با نوازندگان ( نمی دانم کدام بخش ورزشگاه چگونه صدا می داد) و ایرادهایی که ممکن است به کادر فنی باشد این خصیصه را پر رنگ می کرد ... اما کار صدابرداری قابل قبول بود و می دانم که کار ساده ای نیست ... با نوازندگان ساز های ایرانی و کر  که اولین تجربه موفق در این راه است، سخت است صدا برداری در این فضا ...

درخشانی ی ِ سنتور ( پویا سرایی) و نی ( پاشا هنجنی) ، نه تنها به خاطر درک درست پارت آنها از طرف آقای متبسم بل به خاطر نوازندگان خوب و با احساس، بسیار به دل نشست. بخش مضرابی ،تارها و کششی، کمانچه بی نقص نبودند...

از همایون شجریان بهتر از این ها شنید ه ایم، انتظار زیادیست هر چند... اما خوردن ته کلمات و تحریر هایی لرزان... باری به هر جهت هنوز فکر می کنم بهترین است برای این کار و شایسته شاگردی و  پسر محمد رضا شجریان.

پایان اجرا ...نحوه برون رفتن و این پرسش که چنین کنسرتی این جا چرا، برگذار کننده ای که به کار گروه خویش بها ندهد به مخاطب بها می دهد!؟ متبسم چرا پذیرفته؟ برای این کار کم زحمت نکشیده اند؟ مزایای مالی می تواند ،اثرات پایین آمدن این کار ارزشمند را جبران کند؟ امید که بتواند ، چون به رنج به ثمر نشستن این اپرا و قطعه ونوشه آگاهم... می دانم نقد تیزیست اما از  آن مجموعه ای که با پیام  راستی و نیکی کار را ختم می کند بیش از این ها انتظار هست...  هر که بامش بیش برفش بیشتر.

باری خسته نباشید و آرزوی شنیدن کارهای دیگر از این دست و تبریک به خاطر این کار شنیدنی و درست: سیمرغ، نیکی، راستی.

هنوز اینجا ...

نه اینکه

 ثانیه ها از کنارم بگذرند

نه آنچنان

بدوم

که ندانم آفتابم کجاست و زیر کدام ماه شب شده ام

همراه صبور سال های خویشم.

شاید این بهاریه  نه در خور شادابی گل های بهار است و نه در خور تمنای تازه گی دوستان٬ باری ٬خالی از لطف هم شاید نباشد. بر آن بودیم مجموعه تصانیف ایرانم را منتشر کنیم که تند بادِ جا کن ِفصل های ۸۸ امانم نداد و حال دگر گشت. تصنیف "بهار غم انگیز " تنها و کمی غمگین است که می دانی چرا...اما بی امید نیست و رویا هم که همیشه هست. تقدیم به شما. سال نو خجسته.

http://sepidarmusic.com/music/bahar.mp3

شناسنامه اثر:

شعر: سایه( هوشنگ ابتهاج) ،خواننده: بامداد(مرتضی فلاحتی)، کمانچه: کاوه معتمدیان،دف: ارشاد واعظ تهرانی،آهنگساز و نوازنده تار سه تار بم تار: ابوسعید مرضایی.

 به قول دوستی٬ این که نشد بهاریه... امیدوارم حالا بشود. رنگ ِ نوروزی را سر سال امسال در ابو عطا٬ نواختم و ساختم و با سه تار اجرا کردم.هر چند با ناخن شکسته ...باشد دلتان نشکند...  برایتان می گذارم امید که عیدانه باشد:

http://sepidarmusic.com/music/noroozi.mp3

 

سال سیاه

سال سیاهیست

حالا دیگر  خواب زمستانی هر نهال هم  می داند

خون بهای رویای  سبزی امسال

چگونه به عزای عزیزان می نشاندمان

بوی صبا داشت و قامت بلند موسیقی ایرانی را

جایی هم برای ماندن نبود

آرام بخوابی مهربان  سخت کوش.

به همیشه ماندنی در گوش و هوش موسیقی ایران زمین، استاد فرامرز پایور

 

 

بی صدف دردانه باش

     دوستانی همیشه لطف داشته اند و پی گیر کار هایم،  که کی منتشر می شوند، با تمام احترامی که برایشان قائلم و سزاور بیش از این ها نیز هستند باید بگویم اگر تنها به اندازه یک هزارم زحمتی که برای یک آلبوم با کیفیت کشیده می شود   صبور بودند، نوع نشان دادن ذوق و همراهیشان کمی متفاوت بود. وقتی می پرسند و از انتظار خویش برای انتشار کارهایم می پرسند ، احساس می کنم هیچ نمی دانند که چه بر سر یک آهنگساز که خودش ناشر آثارش است می آید تا یک آلبوم منتشر شود. ببینید کافیست کمی ، تنها کمی از کیفیت آلبوم کم کنیم،از آهنگسازی گرفته  تا... طراحی و و و  انتخاب کارخانه تکثیر. می بینیم همه چیز دارد خوب پیش میرود . اما همین وسواس درجه یک بودن تا شما مخاطب و دوست عزیز احساس بهتری را داشته باشی ، گاهی مانند یک کوه بر دوشم سنگینی می کند. و امید لبخند و توجه شماست که همه چیز را آسان می گیرم بر خود. همه این ها را گفتم که خبرش را بدهم : بی صدف دردانه باش تا یک ماه دیگر در بازار است.

جناب آقای میر علینقی نقد و معرفی نامه ای مختصر بر این آلبوم نگاشته اند که در زیر می خوانید:

هشت صدا به سوی گام تازه:

-          این هشت قطعه، با اینکه بر اساس اشعار مولانا جلال الدین رومی در دیوان شمس است، و با اینکه سازها در آن نقشی معنادار و تعریف شده را دارند و از کارکردهای عادت شده ی سازهای ایرانی در گروه نوازی های معمول دور هستند، با همه این احوال، نه موسیقی با کلام به معنای متعارف آن هستند نه موسیقی پروگراماتیک. طراحی این کار از هیچ قالب شناخته شده ای تبعیت نمی کند و شاید همین، امتیاز آن باشد.

-          فضای صوتی این هشت قطعه، از درهم آمیزی صدای سمپل و صدای سازهای ایرانی، چنانکه شایسته دقت و وسواس ابوسعید مرضایی و کوشش آرش زنگنه است، حاصل شده است. رنگ صدای خاص "کوزه" نیز به این هماهنگی رنگین کمک می کند. جمله های غنی از ملودی های پر عاطفه، در فضای بین اونیسون و هارمونیک و با مدد از کنترپوان های بریده بریده نوشته شده اند و بافتی مدرن و در عین حال بسیار آشنا را ارائه می کنند. استفاده از تکنیک لایت موتیف (طراحی یک جمله به عنوان نماد و پدیدار شدن گهگاهی آن به عنوان تداعی کننده) و نیز ترکیب و درهم آمیزی (فید- این ) آواز یا "کلمه" در بافت متضاد و در عین حال هماهنگ از برداشت های شعری در ذهن آهنگساز را پیش رو می گذارند؛ و سلیقه او را در نوع تقطیع و برش خاص در متن اشعار، نمایان می کنند؛ و شاهد مثال آن استفاده از یک شعر در دو شکل موزون موسیقایی است، که البته تصنیف خوانان استادکار قدیمی (نظیر ناصر فرهنگفر) در این کار به شکل انفرادی مهارت تام داستند. تمام این امکانات و اندیشه های خوش پرداخت شده، در صدای توانای سید مرتضی (بامداد) فلاحتی، از قوه به فعل در آمده است. همدلی آهنگساز و خواننده، این امکان را به وجود آورده که از تمام زمینه های امکان برای خوانندگی در سطح بالا استفاده شود. گو این که آلبوم حاضر، به مقتضای فنی و تکنیکی خود، ماهیتی استودیویی دارد و مخصوص صحنه نیست، چرا که چنین اجرایی در هیچ صحنه ای امکان پذیر نیست (به عنوان مثال: صداگیری از خواننده در دو اکتاو، و استفاده از خط بم آن به عنوان زمینه یا پد، درست مثل استفاده از سمپل در مقابل سازهای اکوستیک) . و نباید از یاد برد که در چنین آثاری، اندیشه و طراحی آهنگساز و مراقبت کلی او از کل جریان اجرا و ضبط (از نوازنده و ناظر ضبط)، بسیار مهم است و اهمیت او را به عنوان کل اثر نشان می دهد.

-          این آلبوم، اثری مدرن است. ولی غریب و بیگانه با ذائقه و فرهنگ موسیقی و شعر فارسی نیست، و اثری ایرانی و دارای روحیه ای اصیل است. اما تکرار و کلیشه سازی و بهره برداری از فرمولهای آهنگسازان معاصر نیست. ابوسعید مرضایی با شناخت روشنی که از تکنیک نوازندگی (با اجرای در حد وسواس)، تکنیک آهنگسازی، شعر فارسی و نیز تجربه گروه نوازی و صدا برداری دارد، فضایی تازه، شنیدنی و حاوی حس های لطیف و آشنا را عرضه کرده است. اگر این روند اندیشه و آفرینش و مراقبت تداوم داشته باشد، فضایی که او ارائه کرده، دیگر شخصی نیست و می تواند ماوای بروز اندیشه و احساس آهنگسازان از نسل او و بعد از او باشد که چنین زمینه ای را برای بیان حرف های خود مناسب می بینند.

سید علیرضا میرعلی نقی   

 بی صدف دردانه باش

 

شرح این قصه مگر شمع بر آرد به زبان

 

نا نوشته ترین مضراب های هستی را

 با خود به زیر خاک مبر

روزگار  بی انصاف!

مگو که آرام بگیرد اشک سازم امسال،

ببین که چگونه

 سبزترین روزهایمان سیاه کرده ای

به یاد ِ... یاد ِ...

آه یادش که یاد نیست

 سنگ سیاه بزرگیست در گلویمان

به زنده ترین خنیاگر مهاجر

استاد پرویز مشکاتیان

بررسی فرم در آثار اخیر موسیقی ایرانی

 

تحلیل و نقد تصنیف "صبح" اثر حمید متبسم در آلبوم" به رنگ گل سرخ"

 چکیده :

فرم به ساختار کلی اثر هنری اطلاق می شود. نو آوری در فرم بدون اینکه به هویت موسیقی ایرانی خدشه وارد کند می تواند باعث آفریده شدن  قطعاتی نو و در خور زمانه گردد. این سری مقالات در نظر دارد با بررسی و نقد آثار تولید شده در زمینه موسیقی ایرانی به عنوان یک کارگاه موسیقی زمینه ای را برای یادگیری و نو آوری فراهم سازد. به خصوص آثار هنرمندان برجسته که بسیار می توان آموخت. در این بخش به بررسی تحلیل و نقد تصنیف صبح اثر آقای حمید متبسم که در آلبوم به رنگ گل سرخ منتشر شده است می پردازیم.

 ادامه مطلب:

http://www.art-of-music.net/official/1191/showpaper.asp?Type=pdf&ID=612742

سپیدار در انتظار فصل سبز

از حد چو بشد دردم در عشق سفر کردم

آن کس که همی جستم...   (مولانا)

 

هیچ چیز مثل کار نو گسترده و دریایم نمی کند . گاهی کاری یکسال به طول می انجامد و گاهی ...

 آلبوم" بی صدف دردانه باش"  که کمتر از یک ماه پیش آهنگسازی و ضبطش کلید خورد / اکنون روانه ارشاد برای مجوز است. این آلبوم به سفارش و همکاری  دوست گرامی آقای آرش زنگنه انجام شد. و صدای بامدادِ عاشق هر چه زیباتر بر کار نشست. آلبوم بی نهایت پر احساسی ست. هر چند من نباید این را بگویم :)  اما نسبت به کارهای پیشین خود و بامداد این نظر را دارم. در این آلبوم از هم آوایی و سازهای زهی ِ کششی ِ بم ِغربی چون ویولون سل و کنتر باس در کنار   ساز های ایرانی سه تار، دف ، کوزه ، کمانچه ، نی ، سود جسته ام. و به خاطر بهار به گوشتان می نشیند.

دیگر اینکه آلبوم خنیاگران آماده است تا محرم و صفر بگذرد و به بازار بیاید.

نشر سپیدار کار دیگری را نیز به همراه خنیاگران منتشر خواهد کرد: آلبوم دگر باره بشوریدم که دکلمه اشعار مولاناست با خوانش دکتر علی نیک نفس و سه تار آقای کیارش سنجرانی. که ضبط و مسترینگ این کار نیز در محفل سپیدار به انجام رسیده است. کار لطیف و دلنشینی ست.  این دو آلبوم عیدانه ی سپیدار است، تقدیم به علاقه مندان.

مسترینگ آلبوم سیم آخر (کار استاد جلال ذوالفنون و بامداد) را به پایان رساندم  و به دست شرکت چهار باغ سپرده شد. که گویا مجوز آن هم صادر شده است و  اواخر اسفند به بازار خواهد آمد.

کنسرت مشترک اساتید علیزاده و درویشی شب دوم

 

1-      آقای علیزاده پرچم دار حرکتی نو شده اند و از این به بعد جوانتر ها و سایرین با جسارت بیشتری سراغ این ارکستراسیون خواهند رفت. نه اینکه نبوده ...نه بچه های دانشگاه هنر و بسیاری دیگر در جمع های کوچکتری این کار را کرده اند و پتانسیلش نیز وجود دارد. اما به هر حال جلو داری می خواهد این راه که استاد با وجود ریسک های این جریان( که شاهدش بودیم) آن را آغاز نموده اند.

2-      ارکستر زهی نتوانست از پس قطعات بر آید. بعد از تمام شدن کلیدر آقای درویشی  دوستی گفت چرا سولیست ها خوب نبودند و فواصل ارکستر تمیز نبود...؟ گفتم باید صبور بود شاید آقای درویشی اینطور خواسته اند! که خوب مورد تمسخر ایشان نیز قرار گرفتمJ . اما از آنجا که خود آقای درویشی و دقت عملش را می شناسیم نوع اجرای ارکستر را به خاطر ذات قطعات دانستم. اما به هر حال شک ندارم که همه گروه در اجرای کلیدر هماهنگ تر و با تمرین بیشتری به چشم و گوش می آمدند.. اما در پارت دوم در اجراهای نینوا و ترکمن دیگر حق را به جانب این دوست عزیز دادم و پذیرفتم که گروه در خور این قطعات و این سیل مشتاقان نبود و متاسفانه بر خلاف نظر استاد علیزاده معتقدم در ایران نیز می شد بهتر از این گروه را جمع کرد. توانایی متزلزل ویولن  یک و یکی دو تای دیگر محسوس بود . بی روح بودن گروه زهی هم آشکار بود. که می تواند به هزار و یک دلیل باشد. اما بی انصافی ست که از تمیزی بخش بم ارکستر نگفت.  نوازنده خانمی که ویولن سل می نواخت و گه گداری نقش سولیست به خود می گرفت بسیار متبحر بود. کلن اجرای پارت های بم بسیار بهتر بود.  اما آنچه که مهم است در یک ارکستر زهی خوب بودن و هماهنگی کل مجموعه است که در اینطور نبود.

3-      تنظیم های قطعات علیزاده کمی گنگ و مبهم بود . حالا به غیر از اینکه در توانایی ارکستر زهی در رساندن مطلب شک دارم . البته نینوا از این مقوله استثنا است.  قطعه شاهکاری است و تنظیم قدیمی خود ایشان بود. اما بهتر از این اجراها را شنیده ایم. ترکمن به نظرم رسید که دارد حالت طنز پیدا می کند .از طرفی  اصلن گروه زهی نیز چه در نینوا و چه در ترکمن انگار برایشان خوب جا نیفتاده بود که چه می خواهند بزنند. از این رو کمی بی تفاوتی و نبود یکدستی و بر هم نشینی شان هویدا بود. انتظارم از تنظیم ترکمن بیش از اینها بود . شاید توقع مان نیز به این دلیل که تنها قطعه ای بود که خود استاد می زدند و کلی سر و صدا که به همراهی دو نوازنده برجسته دیگر... البته ترکمن یک قطعه ریتم گریز است شاید نواخته شدنش در یک تمپوی ثابت کمی بی روحش کرده بود.بار اول هم ناهماهنگی سه نوازنده ایرانی ...که  اگر در "بیز" تکرار نمیشد نا امید کننده بود. اما در تکرار ش خیلی خوب جا افتاد و بهتر صدا داد و آخر کنسرتی لبخند و شور را به وجودمان باز گرداند. پاین دسته های شفاف آقای بابایی و همنشینی خوب ساز آقای شعاری بر روی شورانگیز در اجرای دوباره شنیدنی شد.

4-      توانایی نوازنده نی آقای هنجنی بر کسی پوشیده نیست. اما انتهای کشش نتها را بریده رها می کردند. روند ملودی به نظر دوست می داشت "دکرشندو" باشد و نتها کمی لطیف تر "فید" شوند. اما اجرای بی نقص و تمیزی را به نمایش گذاشتند. هوشیار خیام خودش بود با همان روحیات خودش. روحیات "هوشیار خیام" در قطعه شیشه رنگی هویدا بود . اما اینکه چقدر همنشینی مثبت داشت با روحیات استاد علیزاده به عهده شنوندگان و علاقه مندان آثار ایشان است. اما به نظر من کمی فاصله دارد سبک آثارشان و این کمی گنگ تر کرده بود قطعات پیچیده آقای علیزاده را.

5-      برایم بهترین لحظات این کنسرت ها دیدن از نزدیک اساتید و نوستالژیک های  موسیقی ایرانی ست. نبودن خواننده که رکن  اساسی بیشتر کنسرت های ایرانی شده است جای خوشحالی برایم داشت. هر چند که این حرکت نو پاست اما می بینیم که از مشتاقان موسیقی کم نکرده است...

برایم آشکار است که مهیا کردن و تدارک دیدن چنین کنسرتی در ایران کار ساده ای نیست. خسته نباشیدی از ته دل برای این بزرگواران موسیقی ایرانی.

خبر های آخر خزانی و آنی

کنسرت گروه سپیدار

 

گاهی آنطور که می خواهی پیش نمی رود . اما اگر  کار کردن حرف اول را بزند ، شاید بهتر هم  پیش برود!

هر چند نشد در فصل پاییز آلبوم دارم سخنی را به پایان برسانیم اما اولین کنسرت آلبوم منتشر شده خنیاگران را اجرا کردیم که خود جای خوشحالی داشت.

این روزها به مسترینگ آلبوم سیم آخر مشغولم که به سرپرستی استاد جلال ذوالفنون و صدای بامداد است . ضبط کار به پایان رسانده ایم  و مراحل آخر مسترینگ را انجام می دهم. این آلبوم کمی متفاوت تر از دیگر کارهای گروه ذوالفنون است. و این تفاوت از نکات مثبت کار است . یکی از علت های آن نیز آن است که آهنگسازی کار را اعضای گروه انجام داده اند و بعضن آهنگسازی آثار کار مشترک اعضاست. به هر حال به مشتاقان استاد و بامداد قول می دهم:) تا پایان هفته بعد  مستر را نیز پایان برسانم.

دیگر آنکه مشتاقانه به انتظار کنسرت مشترک اساتید علیزاده و درویشی هستم. راستش از جشنواره هم خبر خاصی ندارم . خاطرات خوشی هم ندارم. اما حتمن کارهای خوب در طی سال به روی سن خواهند رفت و خواهیم شنید.

.........................................................................................................................................................................................

طراحی بروشور: پریسا شکیب

خبر های خزانی

سیلی که می زنی

خوب برم می گردانی

پشت سرم چشم می شود

های آرام تر پاییز

بردی  آبروی  زردی های  ما  را

..........

با این مقدمه پاییزی بروم سراغ چند خبر موسیقایی از خودم و کارهای گروه و ضبط که دوستانی همیشه می پرسند از کار های جدید و رمق دوباره ای می دمند به خستگی های این راه.

 مجموعه آثار خنیاگران در مراحل پایانی انتشار است و نهایتن تا یکی دو ماه دیگر در بازار است.ساخت موسیقی این آثر به خاطر بلند  محمد هاشم احمدوند ساخته ام که خواننده این اثر نیز است. کار در زمینه موسیقی کلاسیک ایرانی غوطه می خورد و به امروز هم تنه ای می زند.خواسته ام این اثر به گوش مخاطب خاص و عام خوش بیاید. تا نظر صائب دلسوزان چه باشد؟

هر چه هست حاصل تلاش های شبانه روزی من و هنرمند گرامی آقای احمدوند  به همراه گروه سپیدار در فصل بهار بود که دوستانی چون کتایون ملک مطیعی، اسحاق چگینی و کاوه معتمدیان و ... مرا همیاری کرده اند. دلم نمی آید نگویم از شرافت و افتادگی و نفس انسانی این مرد محمد هاشم احمدوند. حالا ورای این که صدایش و هنرش به دل بعضی بنشند یا نه... او مرد است و اخلاق مد شده خوانندگان امروز را ندارد... راستش برای چیز دیگری می خواند هر چند نام هنرمند و درد غم نان همیشه با هم پیوند دارند.

 خبر خوب دوم ابن که توانستم پس از دونده گی های با پا و بی پای  خویش مجوز موسسه سپیدار موسیقی را دریافت کنم . بر آنم  که آثار ماندگاری را منتشر کنم از هنرمندان پخته و جوان ... و از همین جا نیز دست  تمامی دوستان هنرمندی که آثاری دارند و تولید و نشر و تکثیر برایشان سد راه و کارشان است  می فشارم و نوید همکاری از نوع هنرمندانه اش را می دهم( نه چون شرکت های هنرمند نمای که آفت امروز موسیقی و هنر ناب ایرانند)

 خبر سوم تنظیم و ضبط آخرین اثر استاد همایون خرم است . که هفته پیش رونمایی شد. تبحر مهندس خرم در تلفیق شعر و موسیقی دیگر بر کسی پوشیده نیست. برای ارکستر ایرانی به همراه ارکستر ویلون تنظیم کرده ام. مجالی باشد کار راحتمن در وبلاگ می گذارم.

خبر چهارم کاری ست که فصل پاییز مرا به خود اختصاص خواهد داد. 

اثر دارم سخنی که با صدای بامداد( مرتضی فلاحتی) است. ضبط موسیقی آن به پایان رسیده  و درگیر و دار حنجره هنرمند جوان بامداد هستیم . امیدوارم کار پر مایه ای شود . روی این اثر حساسیت خاصی دارم هر چند که می دانم آن نیز تجربه ای ست برایم. اما رویکرد خاصی دارم به موسیقی امروز  با ساز های سنتی...بامداد جوان بسیار پر کار و خوش تکنیکی است که دارد خودش را خوب پیدا می کند و خوشبختانه وجودش تقلیدی نیست اما جای کار بسیار دارد و آینده درخشانی. تا کنون سه اثر منتشر کرده است و کارش با استاد جلال ذوالفنون در راه انتشار است.

 و

با این شعر شاملو می روم:

همه لرزش دست و دلم

از آن بود

که عشق

پناهی گردد

 

کنسرت گروه اشتیاق و علیرضا قربانی

 

سه شاخص این کنسرت:

1-     پیچیدگی های ریتمیک اعم از 10و11 تایی و تبدیل ریتم ها به یکدیگر و سیال بودن آن.

2-     بر هم نشینی فواصل و پیچیده شدنشان در هم در همایون و نوا.

3-     توانایی نوازندگان

اما هیچ کدام از این سه مورد نتوانست کاری به یاد ماندنی و تصویر کلی زیبایی بسازد و مخاطب را تا انتها مجاب سازد حتی با این طرفند که یکی دو  تصنیف ها را کوتاه کرده بودند آقای قمصری و با تکرار های کم.

چرا؟ آنچه که به ذهنم می رسد می گویم:

ببینید مقدمه ای داریم یک جمله ای را خواننده می خواند و گروه هم جواب می دهد و پایانی. باید جدا از پیچیدگی و سواد، این ها به تنهایی آنقدر زیبا باشند یا حاوی پیام که گوش را در گیر کنند . در این کنسرت به ندرت این اتفاق می افتاد .

از طرفی تصنیف ها هنوز به اوج نرسیده با فرود های ناگهانی ذهن شنونده را مخدوش می کند و تکرار و سماجت روی این فرم همه ی احساس را به ناگهان از شنوده می گیرد. بعد استفاده از حرکت فواصل مشابه بسیار شبیه کرده بود و خنثی کل کار را و خسته کننده... فواصلی که بر هم نشینی شان استرس را القا می کرد حتی ترس و... اگر کار آقای قمصری را با همایون شجریان گوش نداده بودم این کنسرت چیز هایی داشت اما هیچ کجا در گیر احساسی نشدم تا می آمدم ارتباط برقرار کنم آهنگساز این رشته را می گسست( شاید هم عمدی در کار است !!!)

استفاده از یک دانگ مشابه  که عمومن دانگ اصلی ذهن آهنگ ساز بود ( دانگ بیداد همایون با بیات راجه در نوا با فواصل 1 ½ 1 گوش را خسته می کرد( حرکت های کنتر به دانگ های دیگر می رفتند اما غالب همین بود و اکوردی که دیگر به نام ایشان در ذهنم ثبت شده از بس که بسیار در آن اثر و این کنسرت شنیدم)  تکنیک و نوآوری در فضاسازی لزومن کار خوبی را به ارمغان نمی آورد ... در تکنوازی قمصری متوجه شدم که عاشق عوض کردن ریتم  است بدون اینکه متوجه باشد شنونده را یک جایی تثبیت کند در یک ریتمی در یک ملودی مشخص و زیبایی و بعد برای رهایی شنونده دست به تغییر ...آقای علیزاده استاد ایشان بوده اند می توانند از این منظر به کارهای ایشان نظر کنند و توفیق استاد را و رمزش را دریابند... آقای علیزاده جدا از پیچیده گی های ملودی و ریتم ملودی های ساده و درخشانی دارد و ریتم هایی که به خوبی در دورشان گره می خوریم.

شکی نیست که آقای قمصری یکی از هوشمندترین و جوانترین هاست... و گذشت زمان بر ایشان و همین حرف های دوستان و... آهنگساز توانایی بیش از این که شاهدیم خواهد ساخت. هنوز هم می گویم ( قبل کنسرت هم می گفتم) اگر از جوانی بیشترین انتظار آثار خوب داشته باشم آقای قمصری ست.

یکی از پر کارترین کنسرت ها را شاهد بودیم و بسیار زحمت کشیده بودند اعضای گروه .

علیرضا قربانی نشان داد که از پس کارهای دشوار به خوبی برمی آید.

هم نشینی ساز ها و صدا خوب بود . اما فواصل سهراب پور ناظری به نظافت شروین مهاجر نبود به خصوص روی سیم اول و پوزیسیون که بیرون می زد این موضوع. صدای نت ها و حرکت پنجه آقای پور ناظری کمی متزلزل بود و با لرزش که کمی مبهم می کرد جمله ها را ... اما در پارت دوم بالا بودن صدای کمانچه شروین مهاجر نسبت به کمانچه آقای صمیمی صدای بهتری را در مجموع به بار آورد. کوک نی آقای چگینی با گروه فاصله داشت. نوازنده ها چیره دست بودند اما تک نوازی ها پر بار نبود . و تنبک و کوبه ای را می شد بهتر صدا برداری کرد اما شاید سلیقه گروه بوده چون صدای بقیه تمیز و خوش آوا بود.

زیاد تفاوت کوارتت را با بخش دوم نفهمیدم چون کل کار مشابه تنظیم شده بود و اضافه شدن عود و نی یا از کوارتت بودن کار را در نیاورد یا کوارتت به معنی واقعی را شاهد نبودیم از ابتدا ....و اصلن این واژها زیاد مهم نیستد .

این روزها ساز و آواز دارد به مقوله ی بحث بر انگیزی بدل می شود. که این گروه نیز تجربه خویش را عرضه کرد.

و تدارکات ضعیف بود و به قول دوستی در سطح عروسی ها بود مخصوصن نور گیج با حرکات نا موزون با گروه ...

 به هر حال خسته نباشید می گویم از صمیم قلب و آرزوی توفیق برای این گروه با پشتکار.

..........................................................................................................................

 

پانوشت۱:

 دوست عزیز و گرامی و نوازنده با احساس و خوش تکنیک نی اسحاق چگینی تذکراتی مربوط به حرف هایم درباره کنسرت گفتند که از حق که نگذریم یکی را کاملن قبول دارم و آن این بود که تکنوازی ایشان حرف های بسیاری داشت اما بحث در این بود که چرا در گیر نکرد شنونده را که در نظر من به نوع اجرا بر می گردد و آهنگساز یا کارگردان برنامه... حتی تکنوازی شروین مهاجر نیز بی نقص بود ولی... در مجموع می خواهم بگویم آنچه که روشن به ذهنم می ماند بر روی وب می آورم... مقوله کوک ساز های ایرانی نیز در هوای باز مقوله ایست برای خودش اما این گروه و اعضایش توانستند در مجموع کوک بسیار قابل قبولی را ارائه دهند.

 

کنسرت رنگین صدا و دستان

کنسرت گروه دستان و همایون شجریان( شب دوم)

 

آقای متبسم بی شک یکی از تاثیر گذارترین موسیقی دانان در نسل جوان هستند چرا که در جوانی  با  نشاط خویش تحولی در صدا دهی و فرم در موسیقی ایرانی بوجود آوردند ... بامداد را یکی از زیباترین و پر کارترین اثر ایشان می دانم که جای پای ایشان را در موسیقی ایرانی برای همیشه ماندگار کرد.

صدا دهی ی ِ رنگ آمیزی شده توسط رنگ های مختلف سازها (که بعضن استفاده های نوین از ظرفیت ساز های موسیقی ایرانی ست) و از طرفی نظافت و دوری از شلوغ کاری گروه صدای دلنشینی به ارمغان آورد.

 فرم درخشان و کم نقص همراه با همان صدا دهی بعضن فانتزی گروه  بسیار کمک کرد تا شنونده  تا انتها از قطعه بیرون نیافتد.

بار ملودی های ناب را صدا دهی، فرم و تنظیم قطعات بدوش می کشیدند ... می خواهم بگویم اگر از کنسرتی انتظار بالایی داشتم در آفرینش ملودی ، این گروه بود اما... تکرار آقای متبسم را نیز شاهد بودم که کمی غمگینم کرد. ملودی ها توسط تنظیم به فضا سازی می انجامید یا زیاده به پاساژکه در کار های جناب فرج پوری بیشتر به چشم می آمد.

نوازندگی درخشان آقای متبسم و فلاژوله های نمکین و گرفته های رنگین ایشان دل ربا بود ... که لبخند بر خودشان نیز می آورد... عجب تار نوازی  شفاف و روشن با حرکات بسیار کم و اضافه ی پنجه  را شاهد بودیم.

آقای پژمان حدادی بی شک بار بسیاری از جذابیت کنسرت را بدوش می کشیدند ... تکنیک و صدا دهی خوب ساز ایشان گوش نواز بود. هر چند که دو نوازی تمبک و کوزه بیش از حوصله این کنسرت رفت...

تصنیف دوم و ده تایی، با مدعی نگویید آقای فرج پوری  ریتم نشاط آوری داشت اما بی ادعا بگویم ;) در بیت های میانی و انتهایی هنوز نیاز به کار دارد فرمش ...اما حرف های نویی داشت.

اما آوازها:

نیازی به مبالغه گویی نیست که آقای همایون شجریان یکی از بهترین گزینه ها برای چنین اجرا هایی ست

اجرا های ریتمیک درست ، ورود و خروج ها و با احساس خواندن تکرار ها و متفاوت خواندنشان تصنیف ها را شنیدنی کرده بود.

اما چند نکته که در صدای ایشان دیدم بخش بم صدای ایشان یعنی از سل بم به پایین کاملن نا کار آمد کاملن فالش بود و سماجت آهنگساز (به خصوص آقای فرج پوری) برایم جای تعجب بود. آقای همایون تمام تلاش شان را کردند که بتوانند خوب اجرا کنند ولی... نکته دیگر از دو تا فا ایشان که جای اصلی یک خواننده تنور است دچار یک خش نامطبوع شده است که ژوست و تمیز خواندن  آقای همایون باعث شد که آن خش صدا  زیاد به چشم  ِگوش عام نمی آمد. نمی دانم شاید کمی صدا سر حال نبود یا مراقبت ویژه از صدا به عمل نیامده بود... واقعن خواندن کاریست بسیار دشوار...

بخش های آوازی ( یا دست کم  اکثرشان) به نظر انجام وظیفه می آمدند که این احساس به من دست داد که مثل یک سنت باید خواند ... کمتر یگانگی مجری را با اثری که می خواند دیدم...اما یادم می آید یکی دو تاشان از 6 آواز خوانده شده بد نبود...

از سل میانه به بالا بی نظیر می خوانند و تمیز و کلمات نیز خورده نمی شوند که جای تحسین بسیار...

همخوانی ها در زهی عشق بسیار بد صدا بود و صدای دلنشین گروه را بر هم می زد ... اصلن تصنیف خوبی نبود در سطح کارهای آقای متبسم نبود( این یک نظر شخصی ست!) ... زهی عشق اردشیر کامکار را شنیده اید؟

صدابرداری در کل قابل قبول بود اما  رورب(reverb) بیش از حد گروه ( در حد کارهای بازاری و پاپ بالا بود) که برای گرم تر کردن صدای گروه و خواننده بود از طرفی تواضح کلمات و صدای گروه کم می کرد از طرفی باعث خسته شدن گوش می شد بر خلاف آنچه عامه تصور می کنند که reverb ار خسته نشدن گوش مخاطب جلو گیری می کند... علت آن این است که صدای هوم دار دائمی تا انتها برای کنسرت های جدی که شنونده با تمام توان تا آخر می خواهد گوش بسپارد ، ملال گوش را به همراه دارد بدون این که شنونده متوجه شود این خستگی وگاهی  سر درد ناشی از چیست؟

فکر می کنم همین موضوع باعث شده بود که واژه "تنگی عصر" در تصنیف "قیژک کولی" بسیار سخت شنیده شود ... شاید هم خواننده کمی واضح عصر را ادا نمی کرد...

صدای کوزه خوب نگرفته شده بود که به نظرم از جای قرار گرفتن میکرفن این ساز بود نه صداهای باس نه صداهای انگشت روی کوزه و عملن بود و نبودش در جاهایی دیگر مهم نبود. اما هنوز این ساز برای بسیاری تازگی دارد و شوق برانگیز است... اما صدای تمبک حرف نداشت و دف می توانست بهتر باشد...

در اجرای در خواستی که مرغ سحر بود نتوانستم جلوی خندهایم را بگیرم این بار اما همه آخری را که وطن بود می خواستند اما با یک فریاد به نظر نمایشی که مرغ سحر را در خواست کرد... هر چند اسب پیشکش را که دندانهایش را نمی شمرند.

و یک حسرت کوچک: اگر آقای کلهر چون گذشته دور در کنار این گروه می بود چه می شد؟

تکنیک های اجرا بخش اول : سکوت

  

 

   اگر بتوانم مباحثی که گاهی  در کلاس بیان می کنم گاهی نیز با

دوستان، تحت عنوان  تکنیک های اجرا در وب بگذارم بسیار برای خودم در ابتدا مفید است که سر و سامانی به افکار و اندیشه هایم می دهم. امید که با هم اندیشی پر بار شویم و ثمر دهیم...

     سکوت در اجرای موسیقی آوازی ایران و به خصوص بداهه نوازی  نقش غریبی اجرا می کند ...اما اهمیت سکوت را می توان به تمامی هنر ها سوق داد که بحث مجزایی می طلبد ... شاید بسیاری شنیده ایم این شعر مارکوت بیگل ترجمه احمد شاملو را که سکوت سرشار از ناگفته هاست ... هر وقت به هنرجویی به این مبحث سکوت می رسم ابتدا همین شعر را می خوانم...  مولانا هم بسیار در باب سکوت در سخنوری پرداخته و البته بقیه بزرگان... اما از آنجا که اشاره مستقیم به زبان دارند زیاد مناسب برای  بسط دادن معنایی برای هنر موسیقی نیستند.

      در نظری سطحی تری سکوت برای استراحت گوش در بین دو جمله موسیقایی کاربرد دارد. به این معنا که می ایستیم تا مخاطب گوشش از صدا کمی خالی شود تا با شوق (یا  انرژی مضاعفی)  پذیرای ادامه ماجرا باشد. اما زیاد نمی توانم از این منظر جریان را ادامه دهم زیرا پذیرایی گوش هر هنرمند و مخاطبینش متفاوت است مثلن نمی توان متر جمله های آقای فرهنگ شریف را با حیسن علیزاده قیاس کرد ... در واقع می خواهم بگویم میزان سکوت و استفاده از آن به سبک و سیاق نوازنده گان نیز باز می گردد ... از همین جا می توانیم حتی سبک و سیاق نوازندگان را از فشردگی جملاتشان و میزان سکوتی که در اجراها رعایت می کنند شناخت.

 

    آنچه که سکوت برای من دارد و اهمیت دارد آنجاست که در میان جملات، اجازه می دهد که شنونده درک کند جمله نواخته شده را یا به آن فکر کند و از طرفی با حدس و گمان ادامه ماجرا، در این اجرای بداهه خود را دخیل تر کند ... خود را بخشی از اجرا بداند ... حالا بسته به آنچه نوازنده و هنرمند چه هدفی دارد شنونده با این هدف همراه می شود و آنچه که نقش مهمی در این همراهی ایفا می کند نت سکوت است.

 

   سکوت به نوعی نیز نشان اعتماد به نفس نوازنده نیز هست... زیرا پی در پی نواختن جملات گاهی نشان از ترس نوازنده نیز هست ؛ از اینکه به  مخاطب مطلب بیشتری ارائه کند تا در اجرا بماند.

غافل نباید بود از اینکه مخاطب مانند نوازنده ساعت های زیادی چون نوازنده با این ساز و جملات نبوده و آشنایی ندارد... و خستگی از ابهام ناشی از تند و در هم نوازی مخاطب را از اجرا بیرون می برد.

 

حالا بگذریم که سکوت و متر های فراخ ، نزد نوازندگانی چون آب در شیر ریختن است و فروختن.J

 

 

 

می نویسیم "ساز و آواز" پس سازش کو

 

 

کنسرت محمد رضا شجریان و گروه شهناز ( شب سوم)

 

 با هنر ، صدا ، ادبیات  و هوش استاد محمد رضا شجریان بسیاری چون من زیسته اند و به قولی معنوی ایشان امانتی بوده اند در عرصه خاک چون دیگر جواهر... نه بت می دانم ایشان را نه اعتقاد دارم به شجریان دیگری نیاز داریم و نه به این که کار های ایشان همیشه بدون نقص... اما چه بسیار صدای ایشان احترام مرا بر می انگیزد.

کنسرت متفاوتی را شاهد بودیم از ایشان و گروه شهناز. علت  را تفاوت در آهنگسازی آقای درخشانی می دانم.

صدایی متفاوت نسبت به دیگر گروه هایی که استاد تا حال با آنها کار کرده و این تفاوت مثبت است .

صدای گروه نسبت به کنسرت های دیگر در این سالن در شب سوم کنسرت  شنیدنی و دلنشین بود.

تنظیم های آقای درخشانی را آنها که می شناسند می دانند... خطوط چند لایه صدایی که باعث خسته نشدن گوش نسبت به تک خطی می شود . ایشان تبحر دارند در این شیوه. اما حرکت ها تا حد زیادی قابل حدس وآشنا بودند  و باعث می شود شنونده عامی هم در مجموع صدای گروه را بفهمد و درک کند.

اما نمی توانم از نقص بزرگ گروه گذشت و بیان نکرد هر چند نقاط مثبت دیگر کنسرت را هنوز نگفته ام. زیرا طولانی ترین بخش همین بخش بود.

بزرگ ترین نقص در تک نوازی ها و جواب آواز هاست که حتی نمی شود با این فلسفه که شجریان می خواهد جوانان را راه بیاندازد توجیه کرد ... آخر این همه بخش آوازی و این همه سهل انگاری در این بخش ... خود می نویسیم ساز و آواز پس سازش کو ... آقای جهان آبادی چه می کنند در جواب استاد آن هم با این همه اعتماد به نفس ... نه تکنیک روشنی نه احساس  عمیقی ... برایم اسم و رسم ایشان جای تردید شد...نه نمی توانم به استاد شک کنم که اصلن گوش نمی دهند به کسی که جواب می دهد... اتفاقن گوش می دادند ... تمام آواز ها با شروعی بسیار گیرا چرا کم کم حس عمیقش را از کف می داد ... نوازنده ها در مجموع اصلن منحرف می کردند حس آواز را ...  تنها آقای صفایی به دقت خط استاد را دنبال می کرد و جناب در خشانی ... هر چند که مضراب های ایشان سعی در نشان دادن صلابت داشتند اما هماهنگی مضراب و پنجه خوب نبودند و صدای بسیاری از مضراب ها پاک و روشن نبودند. اما آقای صفایی بسیار تمیز می نواختند که احترام بر انگیز بود.

آقای ابراهیمی  اعتقاد دارم با عود  تار می نواختند و ایشان نیز نتوانستند استاد را مست کنند که با احساس  دنبال کنند ارائه آواز را و  پاساژ هایی که انتخاب کرده بودند نظافتش کم بود و هیجان بیشتر موج می زد تا احساس.نی خوش صدا بود اما احساس کلیشه ای می داد و در خدمت لحظه و سن نبود و به نظر می آمد مفروضات خویش را می نوازند ... که خب آقای شاهو عندلیبی نوازنده چیره دستی است اما وقتی برای بار سوم شروع کرد به جواب من شخصن از کار و کنسرت بیرون افتادم... انتظار داشتم که ساز بسیار با احساس آقای معتمدیان و رباب مهدی امینی با احساس آتشینش و قیچک  را که آقای ناصحی می نوازند بشنویم که... گویا آقای جهان آبادی و شاهو دردانه های گروه بودند!!!

انتخاب اشعار استاد  شوق برانگیز بودند و اجرای نت های بالا آن هم بعد از کسالتشان شور بر انگیز.

قطعات گروهی در حد کمال یک گروه ایرانی  و تمرین شده و منظم بودند که جای سپاس از اعضا و سرپرست دارد...

اما در مجموع لطافت بسیار کار که به خاطر اهمیت ساز های کششی و نحوه آهنگسازی بود کمی خسته کننده می شد و استفاده از دف و یاد آوری سر ضرب ها نتوانست از این یکنواختی کل اثر بکاهد. گفتم دف و نمی توانم از اجرای شورانگیز آقای رضایی نیا نگویم در اجرای قطعات.حضور سه تار که تمام تعلق خاطر زنده گی حرفه ایم بوده را در این گروه درک نکردم. می دانم که یک جمله را در کل قطعات گروه به تنهایی که بقیه ساز ها فضا را خالی کرده بودند    نواخت  اما باز هم درک نکردم... سه تار ساز توانایی ست اگر درست برایش بنویسیم و ...

در مجموع ملودی ناب نویی را در قطعات شاهد نبودیم... کمی این ور تر و کمی آنور تر از این ملودیها را زیاد شنیده ایم اما تنظیم ها کنسرت را به این لحاظ زنده نگاه داشته بود. همان استفاده از پاساژ هایی بخش ساز های بم گروه وحرکت هایی خط های فرعی در  فواصل  چهارم و پنجم ...

کوک سریع و مثال زدنی گروه عالی بود. که باید تشکر بسیار کرد از تلاش گروه...

هنر

 

در نظر من،  هنر روح زمانه را، اکنون را، حال را بیان می کند و این است که تعالی جامعه ی امروز بر دوش اوست.

 بعد از گوش سپردن به سه اثر اخیر استادان جلال ذوالفنون، محمد رضا لطفی و حسین علیزاده به نظرم آمد که ایشان خودشان را تکرار می کنند. هر چند جز این نیز نمی تواند باشد. هنرمند باید امروز زمانه را زنده گی کند و نفس بکشد ... ایشان عقایدشان را زیسته اند حرف شان حرف دیروز است . بحث نو گرایی و زیر و رو کردن موسیقی ایران نیست ، اصلن. حرف از جنس کار ها ست .غبار زمانه پیشین دارد کار این اساتید همین.

حالا اگر شاگردان خویش را به پیروی صرف فرا می خوانند  و اگر هنرمندان جوانی که در صف آنان نیستند را نمی نیوشند یا توصیه نمی کنند شایسته هنرمندی یشان نیست. تعارف که ندارم .اما  می دانم و پیداست که حسین عیلزاده بیشتر به جوانانش میدان می دهد.

نه هیچ چنگی به دل و گوشم نزد کار اخیر این سه استاد بزرگوار...نام این سه اثر را نمی برم چون حرفم دیگرست . و اینکه در قیاس با خودشان و آثارقبلی شان کار ها خوبند.

لازم است بگویم هنوز درس های فراوانی است که می توانم از این سه بزرگوار بیاموزم. اما این حرف دیگرست و هنر زمانه  دیگر.

زنده باشند و سایه شان بر سر موسیقی این مرز و بوم.

 

هیچ کس مثل من نمی نوازد و نمی سازد و...

 

 

راستی چطور می شود که در هنر و حالا موسیقی که کار و بار ماست دوستانی خود را برترین بهترین تنها بازمانده فلان استاد و... می دانند ولا غیر...

به غیر از آزار دهنده بودن این تفکرات که حالا یک جوری با آن کنار می آیم ... نگران هنر والایی که این دوستان دارند می شوم ...نگران اینکه سال بعد ببینمشان باز همان جا ایستاده باشند یا حتی پس تر... که بسیار دیده ام دوستان نازنینی را که این خوره خودبینی از پا درشان آورده...

چرا این اتفاق از پی این خودبینی مطلق می آید...فکر می کنم:

این تفکر خود مدار بدترین ضربه اش به هنرمند این است که دیگر نه می شنود نه می بیند و به کل از در گیر بودن در هنر روز عقب می افتد روز به روز...وقتی کار دیگری را می شنود دیگر گوش نمی کند نمی بیند ...بلکه بخشی از ذهن او در گیر این است که چه قدر بد می نوازد یا بد می سازد یا به پای من نمی رسد و از این دست ....یا در سطح بالایش فکر می کند چگونه نقدش کنم که بقیه مرا بیشتر قبول داشته باشند ....یا در وضعیت بهتر با تعریف از او و گفتن آفرین ها از بالا ....می خواهد بگوید این منم که درجه آفرین را عطا می کنم...

خلاصه  نمی بیند نمی شنود و این بدترین ضربه در پس رفت این هنرمندان است

این مرض درد بزرگی ست که یکی یکی هنر مندان این مملکت را از مردمش دور می کند و دست بالا به جز نام چیزی از ایشان نمی ماند.

از طرفی مگر نه اینکه هنر بیان است و هر کس خیلی که به درجات بالا برسد خودش را یا برداشت شخصی خود را عرضه کرده از هستی...(که دقیقن همین منحصر به فردش می کند)

هر کس خود را بیان می کند و این هنر از هر دلی به نوعی بر می آید که خواه نا خواه با دیگری فرق می کند

...در واقع مهم این است که ما خود را پیدا کنیم و بیشتر بشناسیم و بیان ....پس هر آفریده ای لحن خودش را دارد حرف خودش را دارد چرا که هیچ کس مثل هیچ کس نیست و زیبایی آفریده های  بشری از همین جا نشات می گیرد و دیدنی و شنیدنی می شود وگرنه خلاقیت و نو آوری از بین می رفت ...پس چطور می تواند هنر مندی بگوید کسی دیگر مثل من نمی نوازد...مگر قرار است یا اصلن می شود کسی مثل کسی دیگر بنوازد یا ... حتی در تقلید هم هر کس نهایتن برداشت خویش را می نوازد چه برسد به هنرمندی  که هر کس به درجه ای رسیده که می توانند خلق کنند...

پس فکر می کنم:  

هیچ کس مثل من نمی نوازد و نمی سازد

و دقیقن نتیجه اش این است به همین دلیل کار هر کس منحصر به فرد است و شنیدنی و دیدنی

نه اینکه نتیجه اش این است که:

هیچ کس دیگر هنرش تعریفی ندارد و فقط من می توانم...

این روزها لحظاتی این فکرها مشغولم کرد که بی پیرایه وبی پردازش بر کیبورد تایپ شد.

 

 

 

حاج قربان سلیمانی

رهایی پنجه و مضراب را از او آموختم
 گوشم  دل دل بسیار پی احساس و پنجه بی تایش  می کند / نمی دانم سه تارم ساز می کند و پنجه ام بال می گیرد تا رها  شوم در باد ها روزی... و دلتنگی ام  را ناخن بکشم بر سیم /بر این دیوار های بسته ؟ /هر چند دیگر او رسته است/ آن پرنده ی آسمان ساز و افق ها نیلی به خاک پیوسته است ... 

 

سریال ایرانی به ندرت می بینم اما به موسیقی آنها گوش می دهم . بخشی از حرف های خودمانی ام  حتمن همین موسیقی برنامه های تلویزیونی خواهد بود. فکر می کنم چرا تلویزیون برنامه ای ندارد که مثلن هر هفته یک موسیقی از تولیدات اصل خود را پخش کند .حالا می مانم که اصلن هر هفته یا هر ماه تولید موسیقی در صدا و سیما داریم .حتی اگر مناسبتی ها را هم اضافه کنیم. سازمانی به این قد و قواره ! شاید دارد ما خبر نداریم. شاید هم برنامه ای نیست که به طور منظم معرفی کند.از تولیدات بیرون سازمان البته به رایگان بسیار استفاده می کنند که حتمن جای فخرش برای صاحبان آن آثار باقی ست!حالا اگر حتی بی نام و نشان پخش شود!

نه نمی خواستم این ها را بنویسم اما قرارم این است ویراش نکنم حرف هایم را تا راحت تر بگویم و همیشه...

موسیقی تیتراژ سریال پریدخت را گوش دادم و خب خوشم نیامد. صدای سالار روی کار ننشسته و حتی به نظرم آمد نیم پرده های صدای خواننده با  ارکستر زهی نمی خواند. البته کلن تنظیم مناسبی ندارد . ملودی خامش بد نیست اما در سطح کارهای قبلی آریا عظیمی نژاد نیست. از او ملودی های با ذوق تری شنیده ام. تلفیق های نو و گوش نوازتری .

تنظیم کار خوب نیست کششی ها جاهای عجیب غریبی می روند ...!( آن هم در سریالی عامه پسند) نمی دانم شاید آریا دارد تجربه ای نو می کند!

اما به نظرم  ملودی اصلی را خراب می کند ...می پوشاند و جلوه نمی دهد.

صدای سالار به کار نمی نشیند و از آنجا که صدایش رنگ تیز و شفافی دارد خیلی می بایست دقت کرد تا تمیز روی نتها بنشیند که به نظرم کار موفق و گوش نوازی برای سالار عقیلی به ارمغان نیاورده ...

اما به هر حال خوشحال شدم که باز صدای یک خواننده موسیقی کلاسیک را در سریال های ایرانی شنیدم و خسته نباشید به ایشان ...کار ها و ذوق آهنگسازی  آریا عظیمی نژاد را دوست داشته ام و صدای سالار عقیلی را به خصوص در تصنیف" شاه شمشاد قدان..." آقای ارشد طهماسبی می پسندم و حرف های بسیار که بماند در فرصتی دیگر.